چاپ این صفحه

فرمانده محبوب (خاطره ای از سردار جهادگر شهید حاج کمال الدین جان نثار)

در سال 63 با اکیپی از زنجان به جزیره مجنون رفتیم. اکیپی هم از بچه های زنجان در کردستان به آنجا آمدند و در کنار دژی در جزیره مستقر شدیم.

راننده های ماشین های سنگین، لودر، بولدوزر، گریدر و کمپرسی آمدند و گفتند: اگر فرمانده ما حاج کمال نباشد ما کاری نمی کنیم. گفتیم برای شما چه فرقی داره، هر کسی باشد شما کارتان را انجام خواهید داد. اما گوش ندادند.

بالاخره از طریق ستاد کربلا حکمی به نام حاج کمال گرفتیم. بعد از آن بود که دستگاهها را روشن و شروع به کار کردند. برایم سوال شد که چرا اینها اصرار به فرمانده حاج کمال دارند؟

مدتی بعد برادرم به جبهه آمد و چند روزی در آنجا ماند.

من به سر کار می رفتم و می آمدم یک روز که برگشتم، حاج کمال را نشانم داد و پرسید: این آقا کیه؟ گفتم: فرمانده ما ایشونه دیگه. گفت: من تا غذایم را تمام می کنم، ظرفم را می گیرد و آن را می شوید.

آنجا بود که فهمیدم دلیل اصرار راننده ها چه بود که می خواستند زیر پرچم فرماندهی ایشان خدمت کنند.

 

راوی: حاج جلال حسینی

اشتراک این مطلب