کانون سنگرسازان بی سنگر فارس

کانون سنگرسازان بی سنگر فارس

شماره های تماس:

071-3212226

09178578409

نمابر کانون سنگرسازان بی سنگر فارس:

071-32251698

نمابر سازمان جهاد کشاورزی استان فارس:

071-32293572

آدرس:

شیراز- ابتدای خیابان ارم- سازمان جهاد کشاورزی فارس- اتاق 113- کانون سنگرسازان بی سنگر فارس

اینفوگرافیک گزارش فعالیت‌های پشتیبانی و مهندسی جنگ جهاد فارس در عملیات آزادسازی خرمشهر

کتاب «سنگرسازان بی‌سنگر»؛ چکیده‌ی کتاب دلاوران گمنام

گردآورنده: علی‌محمد اصغری

ناشر: فرهنگستان ادب

شامل 206 صفحه در قطع رقعی که با حمایت‌های کانون سنگرسازان بی‌سنگر استان فارس در سال 1400 به چاپ رسیده است.

معرفی مختصر: این کتاب با هدف ارائه اهم مطالب کتاب جامع «دلاوران گمنام» پیرامون معرفی و شرح فعالیت‌های پشتیبانی و مهندسی جنگ جهاد استان فارس تدوین شده است. گردآورنده که خود نویسنده کتاب دلاوران گمنام بوده، با اشراف کامل بر مطالب آن کتاب، آنچه را برای شناخت کلی مخاطب عام از پ. م. ج. ج. استان فارس ضروری می دانسته، در این کتاب گردآوری کرده است.

پس از مقدمه ای کوتاه، کتاب با شرح مختصری از تاریخچه تشکیل جهاد سازندگی و مواجهه این نهاد با جنگ تحمیلی آغاز می شود. پس از آن از حضور جهاد سازندگی استان فارس در دفاع مقدس از همان روز آغازین جنگ سخن به میان می آید. در سرفصلهای بعدی به صورت گزارشی مختصر اما کامل، نحوه تقسیم کارها و گروه های پیشتاز جهاد فارس در استان خوزستان معرفی می شوند. ابتدا نحوه استقرار نیروها در قالب گروه هایی در اهواز، خرمشهر و پادگان حمیدیه و پس از آن در آبادان به عنوان میقات جهادگران فارس مورد بررسی قرار می گیرد.

در صفحه 26 کتاب نموداری از  تشکیلات اداره امور جنگ جهاد استان به نمایش در آمده که مبنای سرفصلهای بعدی کتاب قرار گرفته است. در این نمودار مشخص گردیده که تشکیلات مذکور زیر نظر مستقیم مسئول امور جنگ شورای مرکزی جهاد استان و در قالب 9 بخش اداره می گردد. بنابراین در ادامه کتاب به معرفی هرکدام از این بخشها که در زیر آمده، پرداخته شده است.

1- ستاد پشتیبانی جنگ جهاد استان فارس

2- تیپ مهندسی رزمی امام صادق (ع)، معرفی کامل فعالیتهای جهادگران در آبادان که در نهایت به تشکیل این تیپ منجر شد و همچینن شرح آماری حضور این تیپ در عملیاتهای مختلف در این بخش آمده.

3- کمیته بهداشت و درمان

4- مجتمع صنعتی نصر

5- ستاد بازسازی مناطق جنگی

6- شوراهای اسلامی روستا و جنگ

7- پادگان آموزشی شهید پرویزی

8- مرکز تحقیقات مهندسی جنگ

9- پدافند غیرعامل

در انتهای مطالب کتاب و ذیل سرفصلی تحت عنوان «مأموریتهای پس از جنگ مهندسی رزمی جهاد فارس» به فعالیت جهادگران استان فارس تا سال 1369 در استحکام بخشی به دژهای مرزی، تخریب ابنیه و سازه های جنگی، نوسازی و بهسازی زیرساختهای عمرانی مناطق روستایی مرزی و کمک به کشاورزان برای لایروبی نهرها و ترمیم شبکه های آبیاری زمینهای زراعی اشاره شده است.

در نهایت، جدول آماری فعالیتهای جهاد فارس در دفاع مقدس، آمار و اسامی شهدای جهاد استان و تصاویر رنگی از حدود 60 عکس و سند از آن دوران، پایان بخش این کتاب خواندنی است.

هاتفان بی هیاهو، نام مجموعه ای چهار جلدی، حاصل همکاری کانون سنگرسازان بی‌سنگر استان فارس با بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس این استان است. جلد نخست آن با زیر عنوان «تولد تا عملیات بیت‌المقدس» حاصل ساعتها مصاحبه با دکتر سیدمهدی عاشوری، از فرماندهان تیپ مهندسی رزمی امام صادق علیه السلام است که با همت سرکار خانم فاطمه رعیت‌نژاد در پنج فصل و 296 صفحه تدوین گردیده و به چاپ رسیده است. راوی در فصل اول کتاب به معرفی اصل و نسب خود و محل زندگی ایشان و تولد خویش تا دوران تحصیلات ابتدایی و دبیرستان می پردازد. در فصل دوم خاطرات خود از خدمت سربازی در جهرم و کرمانشاه که همزمان با پیروزی انقلاب اسلامی بوده را بیان می کند. فصل سوم کتاب به نحوه ورود او به جهادسازندگی تا پیش از حضور در جبهه های نبرد اختصاص دارد. مهمترین بخش خاطرات راوی که متعلق به جنگ تحمیلی است از فصل چهارم کتاب آغاز می گردد و تا عملیات بیت المقدس ادامه می یابد. ادامه ماجراهای مربوط به جنگ تحمیلی در دست تدوین قرار دارد که در جلد دوم تا چهارم به چاپ خواهد رسید. فصل پنجم کتاب نیز به تصاویر و اسناد مربوط راوی اختصاص یافته است. کلام شیوا و روان و توجه راوی به جزئیات در بیان حوادث، از جمله جذابیت‌های کتاب است که آن را بسیار خواندنی کرده است. کتاب هاتفان بی هیاهو در آیین رونمایی از 80 عنوان کتاب تاریخ شفاهی دفاع مقدس کشور که در آذرماه 1399 برگزار شد، به عنوان اثر برگزیده انتخاب گردیده است.

نه پزشکی، نه مهندسی و نه خلبانی، هیچکدام نتوانست انتهایی باشد برای پرواز روح بلند علی اصغر، پسر بزرگ خانواده حاج جلیل غواصیه. آشنایی او با نهضت حضرت امام خمینی (ره) باعث شد که در سال 1354 تحصیل را کنار بگذارد و سال 55 با نیروی هوایی تسویه حساب کند. همه موقعیتهای تحصیلی و شغلی را کنار گذاشته و به انقلابیون پیوست.

پس از انقلاب فرصت دوباره برای استخدام در نیروی هوایی برایش پیش آمد و مدت کوتاهی در این نیرو مشغول به خدمت شد. اما پس از اندکی آنگاه که چند تن از دوستان جهادی اش در استان کردستان به شهادت رسیدند از ظلم و ستمی که از طرف ضد انقلاب به مردم محروم آن خطه روا داشته می‌شد آگاه گشت و ماندن در آبادان را جایز ندانست؛ بنابراین تابستان 1358 به استان کردستان عزیمت نمود. با استعداد بالایی که از خود نشان داد، در مدت کوتاهی مدیر داخلی تشکیلات جهاد کردستان شد. به محض آزادسازی منطقه دهگِلان از دست ضدانقلاب، جهاد سازندگی را در آنجا راه‌اندازی کرد و درمدت کوتاهی محبوب قلوب مردم کُرد شد. همچنین راه‌اندازی هیئت هفت نفره واگذاری زمین را در سنندج به عهده گرفت و با تلاشهای او و همکارانش چند هزار هکتار از زمینهای رها شده منطقه به کشاورزان واگذار و آباد شد. سخت کوشی، بصیرت انقلابی و همتی که در آبادانی و رفع محرومیت از خود نشان می داد باعث شد که مورد توجه حجت الاسلام سیدموسی موسوی، نماینده امام در منطقه غرب کشور، قرار گیرد و طی حکمی از سوی ایشان همراه با دو نفر دیگر مأمور به بررسی وضعیت روحانیت اهل تسنن منطقه به منظور راه‌اندازی مرکز بزرگ اسلامی غرب کشور گردد. مرکزی که به دستور امام خمینی(ره) باید راه‌اندازی می‌شد و ایشان مسئول فراهم کردن مقدمات آن بودند. با مجاهدت علی اصغر و همکارانش در مدت کوتاهی مرکز بزرگ اسلامی آذربایجان غربی در ارومیه و پس از آن مرکز اسلامی مهاباد راه‌اندازی گردید.

مجاهدت بی‌نظیر علی اصغر غواصیه در بسط و گسترش روحیه انقلابی در بین مردم و روحانیون اهل تسنن منطقه و همچنین آبادانی و رفع محرومیت از چهره روستاها، باعث کینه ضد انقلاب از وی شد. سرانجام پس از 500 روز مجاهدت بی‌وقفه در کردستان، به اتفاق چهار نفر دیگر از جهادگران، در جاده سنندج- بیجار در کمین ضد انقلاب گرفتار شدند. او که گلوله‌ای به پایش اصابت کرده بود توسط نیروهای حزب دمکرات به گروگان گرفته شد. پس از 24 روز اسارت و شکنجه، با توجه به شناختی که روستائیان منطقه از آنها داشتند، مجبورشان می‌کنند تا درجمع مردم، از امام و جمهوری اسلامی برائت جسته و حزب دمکرات و اقدامات آنها را تأیید کنند. غواصیه در جمع مردم در مسجد روستای آویهنگ(60 کیلومتری سنندج به سمت مریوان) از سکوی مسجد بالا رفت و شروع به تمجید از امام خمینی(ره) و انقلاب اسلامی و بد و بیراه گفتن به ضد انقلاب و دمکرات کرد. در همین حال زندان‌بانان به وی حمله‌ور می‌شوند تا او را از جایگاه پایین بکشند. علی‌اصغر با پای سالمش به سینه یکی از افراد مهاجم ضربه زد و او را به سمت جمعیت پرتاب کرد. این حرکت غواصیه که موجب عصبانیت شدید ضد انقلاب شده بود باعث شد تا کار را یکسره کنند و با سخت‌ترین شکنجه‌ها و با شلیک تیر خلاص او و دوستانش را به شهادت برسانند.

۷ دی 1359 مصادف با اربعین حسینی سال 1401ق جنازه وی و همرزمش در کنار جاده روستا رها شده بود. ضربه شدیدی به سر او وارد شده و بدنش بر اثر ضربات وارده کبود و آثار سوختگی ناشی از آتش سیگار روی صورت و بدن او کاملا مشهود بود. پیکر مطهرش پس از تشییع در سنندج و دهگلان به شهر آباء و اجدادیش، شیراز، منتقل گردید و در گلزار شهدای این شهر به خاک سپرده شد. حاج ملاخلیل آدابی امام جمعه وقت دهگلان در بخشی از توصیفاتش از شهید غواصیه می‌گوید: «او انسان خارق العاده‌ای بود. می‌سوخت و به ما روشنایی می‌داد...»

در بخشی از وصیتنامه این شهید می‌خوانیم: «امروز من و دیگران کردستان را ترک نمی‌کنیم تا به مردم محروم کرد بگوییم که ما سر به فرمان شما نهاده‌ایم و برای خدمت شما آمده‌ایم و برادران دیگرمان نیز خواهند آمد... با هر وضعی بودم و با لباس خونی به خاکم بسپارید تا در پیشگاه خداوند و در برابر امام‌حسین (ع) گفته باشم حسین جان،"هل من ناصر ینصرنی" تو را لبیک گفته ام. قبرم تماماً از خاک پوشانده شود و حق ندارد هیچکسی که قبرم را حتی یک سانت از زمین بالا بگیرد و حق به‌کاربردن سنگ روی قبرم را نیز ندارید. مراسم برایم نگیرید و پول آن را به حساب شماره 100 بانک ملی جهت خانه‌سازی برای مستضعفین به دستور حضرت آیت‌الله خمینی واریز نمایید.»

«آقا صادق» منتشر شد| جهادگری که می‌خواست «گمنام» بجنگد و بمیرد.

هنوز خیلی مانده بود تا احداث خاکریز تمام شود. راننده خیلی به لودر فشار می‌آورد؛ اگر همین طور ادامه می داد حتماً خرابش می کرد و کار خاکریز لنگ می ماند. حاج خلیل که برای سرکشی به کارها آمده و شاهد ماجرا بود بدون آنکه تندی کند گفت: «خیلی خسته‌ای بیا پایین چند دقیقه‌ای استراحت کن تا کمی کمکت کنم. راننده که نمی‌دانست او حاج خلیل پرویزی، فرمانده مهندسی جنگ جهاد است لودر را تحویلش داد و در همان نزدیکی مشغول استراحت شد. حاجی جلو چشم راننده شروع کرد به ادامه کار خاکریز. آنقدر نرم و بدون فشار به دستگاه کار می‌کرد که راننده متوجه اشتباهش شد. بعد از چند دقیقه لودر را از حاجی تحویل گرفت و مشغول به کار شد؛ اما این‌بار با رعایت حال ماشین.

***

زدن خاکریز از مهمترین فعالیت‌های مربوط به جنگ بود که اولین بار جهادی‌ها برای نجات جان رزمندگان آن را انجام دادند.

امیر کهتری از فرماندهان ارتش می‌گوید: «اوایل جنگ ما نمی‌دانستیم خاکریز یعنی چه؟ یک روز آقای جزایری جهت بازدید به محل استقرار ما (در نزدیکی بهمنشیر) آمدند. پس از بازدید، جوانی 16-17 ساله را جهت زدن خاکریز برای نیروهای ما فرستاد. با درست شدن خاکریز افراد احساس امنیت می‌کرند و خودروهای ما پشت آن سنگر گرفتند.»

***

شجاعت و کاربلدی آن جوان 17 ساله به حدی بود که در مدت کوتاهی از او فرماندهی جهادی به نام حاج خلیل پرویزی ساخت. کسی که دفاع را با احداث جان پناه و خاکریز برای رزمندگان در آبادان آغاز کرد و نهایتاً نیز در خط مقدم دفاع از جان رزمندگان، در فاو به شهادت رسید.

روحش شاد و یادش گرامی.

 

 

منبع: آرشیو اسناد کانون سنگرسازان بی سنگر استان فارس

در زمان جنگ که من 50 ماه مسئول جهاد فارس بودم با 200 دستگاه لودر و بلدوزر، 200 دستگاه ماشین‌های نیمه‌سنگین مثل کمرشکن، ده چرخ و کمپرسی، چیزی حدود 150 دستگاه ماشین سبک، هزار تا هزار و پانصد نفر  نیروی مقیم و ده هزار نفر نیروهایی که در پشت جبهه آماده داشتیم؛ برای همه این‌ها، من حتی یک ریال از دولت بودجه نگرفتم. ببینید چه سیستمی بوده؛ همه تعجب می کنند! یک روز از تهران آمدند و گفتند: «شما بودجه تان را از کجا می آورید؟»

گفتم: «کمک‌های مردمی» فعالیتهای جهاد فارس را به شهید رجایی گزارش داده بودند. ایشان به آبادان که آمده بود برای سرکشی از منطقه و دیدار با رزمندگان، سری هم به جهاد فارس می زنند. آن روز من مأموریت بودم. به ایشان گقته بودند: «شب بیایید به محل کمیته ارزاق.» کمیته ارزاق در زیر زمینی بانک ملی آبادان بود.

من شب رفتم خدمت شهید رجایی. پس از سلام و علیک، پرسیدند:

- شما مسئول جهاد فارس هستی؟ فرماندهان خیلی از خدمات شما تعریف می کنند و همه می گویند: «آقا، مواظب این باشید؛ به ما خیلی کمک می‌کند. بگو ببینم شما بودجه‌تان از کجا می آید؟

- از مردم.

با تعجب پرسید: «از مردم!؟» جواب دادم: «بله» و قصه کمک‌های مردم فارس و بوشهر و سایر استان‌های کشور و حتی کمک ایرانیان خارج از کشور را شرح دادم. ایشان که نمی‌دانم آن موقع نخست‌وزیر بود یا رئیس‌جمهور، گفت:

- از ما چه می خواهی؟ 

هیچ چیز! 

ایشان خیلی مخلصانه گفتند:« خب ما را هم جزء مردم حساب کن.» گفتم: «بسیار خوب» آدرس نمایندگان مجلسی که با من در تماس بودند را به ایشان دادم و گفتم: «اگر خواستید چیزی برای ما بفرستید از طریق این نمایندگان مردم بفرستید.»

 

 

راوی: عبدالرحمن جزایری

منبع: آرشیو کانون سنگرسازان بی سنگر استان فارس

شاید باورتان نشود که بچه های جهاد در آن بحبوحه جنگ و محاصره ، سواد آموزی را فراموش نکردند. سید عبدالحمید نقیب در باره برپایی اولین کلاس درس دانش آموزان در روستای چوئبده اینچنین میگوید: جهادگر شهیدحمیدرضا طالعی وقتی خود را به ستاد جهاد فارس معرفی کرد، گفت من معلم هستم. ایشان را به چوئبده فرستادند، آنجا هم گفته بود من معلم هستم . گفتند: خب شما هم بفرمائید معلمی کنید. ایشان هم گفت: حالا می بینید که چگونه کلاس راه بیندازم!

ایشان با برپا کردن یک چادر میان نخل ها، بچه های دانش آموز منطقه چوئبده و مهاجرینی که از آبادان آمده بودند را جهت ادامه تحصیل ثبت نام کرد. به رحیم صادقی مراجعه کرد و با شرح ماجرا، درخواستی مبنی بر تامین کتاب به ایشان ارائه داد. صادقی هم در جواب ایشان گفته بود:

- ای بابا چه کسی در این شرایط می آید درس بخواند؟

حمید، بعد از اینکه کلاس را با حضور دانش آموزان بر پا کرد، آقای صادقی را به محل کلاس برد. ایشان وقتی دید تعدادی از بچه ها عرق ریزان نشسته و منتظر معلم هستند، ماشین در اختیار طالعی قرار داد و ایشان هم به آبادان رفت و مسئولین آموزش پرورش آبادان هم که عزم حمیدرضا را برای این کار جدی دیدند در تامین اقلام آموزشی به او کمک کردند و با تعدادی کتاب و امکانات مورد نیاز برگشت و اداره کلاس را با همت والای خود ادامه داد.

طالعی چون به حرفه عکاسی آشنا بود همیشه دوربین عکاسی همراهش بود. عکس های زیادی از او به یادگار مانده است. در مواقع عملیات نیز به عنوان عکاس، اسکورت و یا هر ماموریتی که به او محول می شد، انجام وظیفه می کرد.

 

آشنایی با جهادگر شهید حمیدرضا طالعی

حمیدرضا طالعی فرزندعزیز اله، سوم فروردین 1335، در شیراز متولد شد. تا پایان دوره متوسطه درس خواند و در رشته علوم انسانی دیپلم گرفت. سال1357 برای ادامه تحصیل به کشور ایتالیا عزیمت نمود، یکسال بعد و در جریان اشغال سفارت امریکا در ایران، بواسطه فعالیتهای مذهبی از دانشگاه اخراج می شود و به کشور باز می گردند. سال1360، ازدواج کرد که ثمره آن یک پسر و دو دختر بود. علی اکبر چالیک هم رزم شهید در باره او میگوید:  حمیدرضا  در قسمت تعاون مشغول به کار بود، ولی بسیار اصرار داشت که شب ها با بچه ها به خط مقدم برود و در عملیات سهیم باشد. بلاخره در شب 29 دی 1365، در جریان عملیات کربلای5، که بنا بود قسمتی از دژ سمت کانال ماهی شکافته شود و جاده ای آنجا احداث شود، بر اثر انفجار چند خمپاره در اطراف ما واصابت ترکش های آن، من از ناحیه دست و کمر مجروح شدم و راننده بلدوزرمان از ناحیه گوش زخمی شد و حمیدرضا هم از ناحیه شکم ترکش خورد، جراحت حمیدرضا طوری بود که قسمتی از رودهایش بیرون ریخت، ولی در عین حال مرتب یا حسین(ع) و یا مهدی(عج) می گفتند و همانجا شهید شد.      

                                                                                                               

 شهید در وصیتنامه خود تاکید می کند که:

... فرزندانم را تربیت قرانی کنید، تا راه حسین(ع) و اسیری زینب (س) را بیاموزند.    

... یک سوم پس اندازم را وقف نماز برای خودم می کنم . حدود 10 سال برایم نماز بخوانید.                  

راوی: سردار محمدجعفر اسدی فرمانده لشکر33المهدی در سال های دفاع مقدس

من نظر خودم را دارم می گویم. نظر شخصی من است اگرکسی  که توی هشت سال دفاع مقدس سروکار داشته با جهاد سازندگی، و بیاید بگوید که جهاد سازندگی، یعنی مهندسی رزمی سپاه و بسیج و ارتش ظلم کرده به جهاد سازندگی.

چون واقعا جهاد سازندگی همه چیز جبهه بود من انصافا یادم نمی رود که این بچه های جهاد خواسته شان این بود که چه خدمتی را ما میتوانیم بکنیم؟ نه فقط خاکریز بزنیم. نه فقط کانال بکنیم. نه فقط سنگر بسازیم. نه اصلا.

بالاتر از اینها، از ما  چه کاری بر می آید؟ اگر الان بناست ما آب برسانیم، ما آب می رسانیم. اگر بناست مهمات برسانیم، مهمات می رسانیم. اگر بناست اسلحه به دست بگیریم، اسلحه به دست می گیریم. اینها سنگ تمام گذاشته بودند.

خب اگر جایی ما بگویم واقعا مهندسی رزمی. مهندسی رزمی اگر دستگاه شان را زدند؛ میگوید اقا بنده ماموریتم این بود که با این دستگاه بیایم اینجا کار بکنم. ماموریت من تمام شد، خداحافظ شما.! نخیر، اگر دستگاه را میزدند، اگرخودش تکه پاره نبود، اسلحه را بر می داشت همانجا  می ایستاد و می جنگید.

اگر  ماشینی پیدا میکرد می رفت مهمات می آورد. اگر  کاری دستش می آمد انجام می داد. یعنی واقعا جهاد سازندگی برازنده این لقب زیبایی بود که حضرت امام فرمودند «سنگرسازان بی سنگر» یعنی اگر  سنگری درست می کردند که  امشب بروند توی این سنگر، می دیدند چهارتا تا رزمنده آمده خودشان می آمدند بیرون و می گفتند این جای شماست. ما درست کردیم برای شما. اصلا یعنی انصافا برای خودشان هیچ چیزی قاِئل نبودند ولی برای جبهه همه چیز قائل بودند. جانشان را دادند به جبهه تا به هر قیمتی هست خرج کنند. نه فقط  روی دستگاه. حالا مهندسی نشد به هر طریق ممکن و به هر شکلی که  میسور بود اینها آن کار را انجام می دادند.

ما در هشت سال دفاع مقدس، مشکلات و معضلات بسیار زیادی را داشتیم که به دست جهاد باز می شد. وقتی نگاهشان می کنیم می بینیم که این کارها هیچ ربطی هم به مهندسی رزمی ندارد. یک شقه از کارجهادگران ما مهندسی رزمی بود که به نحو احسنت هم انجام دادند. خلاصه بکنیم و بگوئیم اگر گفته شود این جهاد سازندگی معنی و مفهومش اینست که صرفا کارهای مهندسی رزمی جبهه را انجام داده به نظر من این ظلم است به جهادگران.

 

مأخذ: آرشیو مرکز اسناد دفاع مقدس سازمان جهادکشاورزی فارس

صفحه1 از5

درباره ی کانون

تشکل (سازمان) مردم‌نهاد «کانـون سنگرسازان بی‌سنگر»، در سال 1383 با همت هیأت‌امنای آن که متشکل از «347» نفر از فرماندهان و باسابقه‌ترین نیروهای عملیاتی و ستادی «6» قرارگاه (لشگر)، «14» تیپ و «69» گردان مهندسی رزمی و پشتیبانی جنگ جهاد سازندگی در دوران دفاع مقدس ـ از سراسر کشور ـ بودند، تأسیس گردید و باعث شد این نیروها مجدداً گرد هم آیند.

 

با این اوصاف، «کانـون سنگرسازان بی‌سنگر» مؤسسه‌ای فرهنگی ـ صنفی در راستای اهداف انقلاب اسلامی است که به منظور حفظ انسجام نیروهای پ.م.ج.ج، تلاش در جهت ادامة راه شهدای جهاد، حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس، گرامیداشت یاد و خاطرة شهدای جهادگر و ایثارگران سازمان پشتیبانی و مهندسی جنگ جهاد (پ.م.ج.ج) در هشت سال دفاع مقدس، حمایت از ایثارگران جهاد و خانواده‌های ایشان و ترویج فعالیت‌های فرهنگی، علمی و تخصصی این عزیزان، تأسیس شده و فعالیت می‌نماید.

آخرین مطالب

عضویت در خبرنامه

کاربر گرامی؛ لطفا برای اطلاع از فراخوان‏ ها و اطلاعیه های کانون سنگرسازان بی سنگر عضو شوید.