چاپ این صفحه

روایت احداث جاده‌ای که عملیات «فتح المبین» را به مقصد پیروزی رساند

سردار جهادگر حاج ابوالفضل حسن‌بیگی، از مهندسینی که نقش بسیار مهمی در عملیات فتح‌المبین داشت در شب خاطره «چوکان حمینی» که به همت کانون سنگرسازان بی سنگر در حوزه هنری حضور یافت و به روایت خاطراتی از حماسه‌سازی جهاد سازندگی در این عملیات مهم پرداخت. وی در بیان خاطرات خود به شهید دروکی اشاره کرد؛ شهیدی که مهارت خاصی در کار با بیل مکانیکی و بولدوزر داشت. حسن‌بیگی با بیان اینکه این شهید هیچ نیازی برای کار به نشانه‌های مهندسی نداشت، افزود: شهید دروکی به علامت‌های مهندسان توجه نمی‌کرد و می‌گفت بیل من می‌فهمد کجا باید بخورد و با شیب بسیار کم جاده را خودش درست می‌کرد و خداوند به این شهید عزیز حسی داده بود که همه مسیرهای مهندسان را کنار گذاشت و خودش بهترین مسیر را باز کرد و روزی یک یا دو کیلومتر جاده می‌ساخت و کار را در ۲۱ روز تمام کرد.

وی در مورد این شهید والامقام گفت: یکی از روزهای پایانی ساخت این جاده برای انجام عملیات فتح‌المبین سری به شهید دروکی زدم و دیدم که صندلی بولدوزر خونی شده است. با خودم گفتم که این منطقه در دید دشمن نیست، پس گلوله مستقیم نخورده است و احتمال دادم ترکش خمپاره‌های توپخانه دشمن باشد، اما هیچ اثری از ترکش هم نبود. جویای احوالش شدم که فهمیدم شهید دروکی در اثر کار زیاد، سخت و طاقت فرسا بدنش زخمی شده است و خون‌ریزی دارد. این اتفاق بخاطر این بود که طی چند روز کار بی وقفه حدود 16 کیلو وزن کم کرده بود و از آنجایی که خودش اندام لاغری داشت، بدنش زخمی شده بود.

حسن‌بیگی افزود: هرچه اصرار کردم قبول نکرد راننده جایگزینی بجایش بیاوریم و گفت:« خواب دیدم راه کربلا را به مدد حضرت زهرا(س) باز می‌کنم». من که در راضی کردنش شکست خوردم سوار بر موتورسیکلتی به سمت قرارگاه به راه افتادم.

وی ادامه داد: در مقطعی کار جاده به مشکل خورده بود و بعید می‌دانستیم در مدت زمان مورد نظر به سرانجام برسد، چرا که به قطعه سنگ صخره‌ای بزرگی خورده بودیم که تنها با انفجار می‌توانستیم از آن عبور کنیم. آقا محسن رضایی هم که مدام به ما سر می‌زد، در مواجهه با این مشکل بسیار مستاصل و نگران بود. این در شرایط بود که تجهیزات فوق پیشرفته‌ای در اختیار نداشتیم و اگر هم آن را منفجر می‌کردیم توجه ارتش بعثی عراق را به سمت خود جلب می‌کردیم. 

 حسن‌بیگی گفت: همینطور که به سمت قرارگاه حرکت می‌کردم ناگهان فریاد الله اکبر بچه‌ها توجهم را جلب کرد. توقف کردم و پرسیدم چه خبر است؟ رزمنده‌ها گفتند علی دروکی راه را باز کرد. باورم نمی‌شد به سرعت بازگشتم و دیدم بولدوزر او به شکل معجزه‌آسایی از آن صخره عبور کرده و در حال پیشروی است. به سمتش که رفتم گفت:« راه کربلا به مدد حضرت زهرا باز شد.»

وی ادامه داد: با شادمانی به قرارگاه بازگشتم. خبر را که به آقا محسن رضایی دادم با مشت‌های گره کرده از اعماق وجودش چند بار الله اکبر سر داد و سجده شکر بجای آورد.

حسن‌بیگی در ادامه خاطرات خود با اشاره به نفوذ فرهنگی امام خمینی (ره) حتی در میان عراقیان گفت: در ارتش بعث عراق ما با نیروهایی مواجه بودیم که خودخواسته به رزمنده‌های ما کمک می‌کردند. در ادامه همین عملیات هنگامی که به مواضع دشمن رسیدیم، دیده بانی از ارتش بعثی عراق را اسیر کردیم که دست و پا شکسته فارسی حرف می‌زد. این دیده بان عراقی گفت که بخاطر ما بیش از چهل روز است که به مرخصی نرفته است.

وی افزود: دیده بان عراقی که خود را سرباز امام خمینی می‌دانست در بیان جزئیات این کار خود گفت: دیده بان کمکی من یک بعثی است که با توجه به دید کافی روی فعالیت‌های شما قطعا اگر جایگزین من می‌شد تا کنون گرای شما را داده بود و عملیاتتان لو می‌رفت. اما من با اینکه بیست روزی است که کاملا بر تلاش‌های شما مشرف هستم هیچ گزارش را اعلام نکردم تا با موفقیت به کار خود رسیدگی کنید.

حسن‌بیگی در پایان گفت: نفوذ فرهنگی امام خمینی (ره) آنچنان بود که بسیاری از نیروهای دشمن نیز خودخواسته یاران و برادران ما بودند.

اشتراک این مطلب